کافه سرگرمی

لحظه های خوش

کافه سرگرمی

لحظه های خوش

اس ام اس های غمگین

اس ام اس های غمگین و جدایی  

درخواست یکی از دوستان بود وگرنه من کلا شادم ودنبال شادی می گردم. 

 

تو رفتی و . . .

. . . من آن خاطرات را بعنوان یک ستایش واقعی از عواطف انسانی خویش

حفظ خواهم کرد .!!!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به کجا میروی ؟
صبرکن !...

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو !
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


بعد از این هم اشیانت هر کس است      باش با او یاد تو ما را بس است


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


خود نیز باور نداری رفته ای مرا باور داری اما رفتنت را نه تو نیز ماند دیگران نمی توانی باور کنی که رفته ای اما من می گویم به سلامت خوشبخت باشی و پیروز بی وفا


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر ...

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همه چیز خنده دار بود !

داشتن تو

بودن من

ماندن ما

رفتن تو

رفتن من

این همه آه !

گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد... !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نمیتونم ببخشمت                   دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم                گندیدی و بریدمت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میخواهی بروی؟

خب برو...

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود................

نمی بخشمت..........................

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ....
برگرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باور کن...
 
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ......................


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
تا صبحی دیگر
طلوعی دیگر ...................

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، ‌خیس اشک هایم نشود


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق آدما به هم ، قصه خنده داریه / اولش قشنگ و بعدش همه گریه زاریه

وقتی عشق ها همه از دم مثل هم تموم میشن / چرا باز باید شروع کرد ، آخه این چه کاریه ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند

و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،

پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یاد آن دوران همیشه خوش باد / نمیدانم چرا مرا بردی از یاد

الان هرجا هستی با هرکه هستی / آرزو دارم که همیشه باشی شاد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آدما عادت دارن از هم دیگه بت بسازن / راه صد ساله رو یک ساعته چهار نعل بتازن

وقتی که قدیمی شد ، بگن دیگه خسته شدن / بگن این کهنه شده ، به اون یکی دل ببازن . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همیشه آتش عشق را اشک خاموش می کند / چه راحت معشوق عاشقش را فراموش می کند . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به لبهایم مزن قفل خاموشی که در دل قصه ای نا گفته دارم

ز پایم باز کن این بند گران را که از این سودا دلی آشفته دارم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جان از سحره خسته ای دارم / دل از غم شکسته ای دارم

بی تو جان رسید به لب / دریاب کز غمت جان خسته ای دارم . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد